داستان فریادی درخلاء وافتتاح سایت مشاوره پزشکی دکتررجب هماسان
نوشته و طراح سایت : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
خوانندگان محترم ، سایتی که ملاحظه می کنید چهل و دومین سایت مشاوره پزشکی است که در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) دانشگاه علوم پزشکی ارومیه مرکز همیشه سر سبز و غیور آذربایجان غربی افتتاح شده و انشالله بزودی با مدیریت پزشکی بسیار با تجربه و صبور که سالها در راه درمان و پیشگیری بیماریها کوشیده و دنیایی از تجربه مخصوصا در رابطه با پزشکی قانونی و اورژانس بوده اداره خواهد شد .من نیز به عنوان طراح سایت برای ایشان آرزوی موفقیت در تمام مراحل زندگیشان را از خداوند متعال خواستارم .طبق روال گذشته برای این دوست عزیزنیز یک یادگاری به صورت نوشتاری تقدیم میکنم که امید است مورد توجه قرار گیرد: آن روز سهراب سپهری با صدای پای آب خود مهمان سفره دلتنگی هایم بود .به او گفتم سهراب جان صدای آبت آمد ولی از آب خبری نشد !! سهراب گفت هرزمان مثل یک عاشق پاک شدی ، آن را نیز خواهی دید .اشک در نهان خانه دلم لبریز گشت و در شیارگونه هایم جای گرفت .با قلبی محزون به خانه محمد علی بهمنی رفتم و با دست احساس وجودم ، در زدم .او با مهربانی گفت بفرما گفتم محمد علی جان ، من دل سپره بودم او سر سپرده می خواست و...محمد اجازه نداد ادامه بدهم و گفت راهت را بکش و برو دگر در این زمانه برای دلسپردگان جایی نیست .نادم تر از کنار مزار فروع فرخ زاد گذشتم دیدم روی سنگ مزارش نوشته شده ، .....من از نهایت تاریکی و نهایت شب حرف میزنم ،اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان ،چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم ...دیگر نتوانستم چشمه ای از اشک دیدگانم ، روانه شستن مزارش نکنم .لختی کتاب دیوان حافظ را گشودم و این جمله آمد ، گفتم که ماه من شو گفتا غمت سر آید گفتم زمهر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید ....دیگر شیشه بلوری قلبم ترک خورد و در خلا دلتنگهایم فریادی از اعماق وجودم سر کشیدم .شهاب سنگی از کنارم گذشت و خندید, گفت : اینجا صدایت را حتی خودت هم نخواهی شنید وادامه داد ، دیوانه دیگری وارد خلا شده او را دریابید و تبسمی معنی داری کرد و رد شد و من ماندم با فریادهای بی صدا در خلا ء!!!